هوخت ، هومت و هورشت
ستاره ای می آید همچون بهاری که قلبم را به شور می اندازد و اهل کجایند ؟ ستاره ام اهل کویری است که مردمانش خونگرمند و شرق ترین نقطه است و بهارم اهل آنجایی است که دریا با امواجش راز عاشقان را مدفون میکند و هوایش گرگ و میش است و شمالترین نقطه است . جرم من چیست جزء صداقت که به هر دو نمودم و اکنون چه صادقانه یادشان کردم وآنان چه پرحیله دیگری راجای من آوردند. آری درست است .................. بهار ، زندگی ام را گلستان نمی کرد و ستاره ، شب های تاریکم را روشن. پس درود بر خدایی که خود تنهاست و محبوب ترین بندگانش تنهایند و افسوس بر آنانی که قلب محبوبان خدا را به درد آورند . دور است یا نزدیک این شکسته بیدی که در تنور حقه شما خواهد سوخت و سکوتش عالم را . ای بید مجنون تو را از جفای لیلی هیچ درمانی نیست مگر صبر نمایی تا او عشقت را لمس نماید و تنت طاقت نوشتن نام عشقش بر تنت را داشته باشد. آه که آنان این نامه را خواهند خواند و چه خواهد شد ..........................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان: جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : 3g
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|